مروري بر زندگي شهيد مظلوم
راستي استقامت را از كه بايد آموخت ؟ از انسانهائي كه در طول سالهاي پس از پيروزي انقلاب آماج شديدترين حملات ، در اجراي دشوارترين ماموريتها بودهاند يا از افرادي كه در كنار گود نظارهگر و تشويق كننده تضعيفها و تصميمات هستند؟ اگر پاسخ اول جواب ماست پس بايد استقامت زير بنائي باشد و پايداري در مقابل آماج تهمتها و… را اتصالي به حق تعالي، از اين رو سير در زندگي رئيس ديوان عالي كشور ميتواند انسان را با نحوة تربيتي كه ميتواند استقامت را الگو باشد آشنا سازد و شما را به مرور اين انسان سراسر پايداري فرا ميخوانيم:
من محمد حسيني بهشتي كه گاه به اشتباه محمد حسين بهشتي مينويسند . نام اولم محمد و نام خانوادگي تركيبي است از حسيني بهشتي.در دوم آبان 1307 در شهر اصفهان در محلة لومبان متولد شدم . منطقه زندگي ما يك منطقه قديمي از مناطق بسيار قديمي شهر است . خانواده من يك خانواده روحاني است . پدرم روحاني بود . پدرم در هفته چندر روز در شهر به كار و فعاليت ميپرداخت و هفتهاي يك شب به يكي از روستاهاي نزديك شهر براي امامت جماعت وكارهاي مردم ميرفت و سالي چند روز به يكي از روستاهاي دور كه نزديك حسين آباد بود و روستاي دورتر از آن حسن آباد نام داشت . آمد و رفت افراديكه از آن روستاي دور به خانه ما ميآمدند برايم بسيار خاطره انگيز است . پدرم وقتي به آن روستا ميرفت ، در منزل يك پنبه زن بسيار فقير سكونت ميكرد ، آن پيرمرد اتاقي داشت كه پدرم در آن زندگي ميكرد . اين پيرمرد نامش جمشيد بود ، داراي محاسن سفيد ، بلند و باريك ، چهرهاش بياباني روستائي ، و نوراني بود . پدرم ميگفت ما با جمشيد نان و دوغي ميخوريم و صفا ميكنيم و هميشه ميگفت : من سفره سادةنان و دوغ اين جمشيد را به هر جلسه ديگري ترجيح ميدهم و اين جمشيد هر سال دو بار از روستا به شهر و به خانه ما ميآمد و من بسيار به او انس داشتم .
برچسب ها :